شعر نو و زندگی من

آدمیان امروزی واسه شعر تره خورد نمی کنن

شعر نو و زندگی من

آدمیان امروزی واسه شعر تره خورد نمی کنن

بعد از یک ماه سلام

تو چه دانی که او کیست. 

برخیز، 

بنگر و بدان،در آن باغ حقیر 

زیر آن سرو بلند 

آدمی به بزرگی خدا نشسته است 

با قلم بی رمقش،جوهری می فشاند بر کاغذو برگ 

شاید این آخرین هوسی است 

که از، هستی خدا خیزد