-
من و تو
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 15:56
من وتو در عصری زیسته ایم که فلاکت امارت انسانش بود من و تو باید دوش به دوش پا در این واده نهیم،بر این ایمان که حقیقت خویش را از سر می گیریم
-
؟؟؟
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 17:10
من از رویداد یک حادثه بر می گردم آنجا که یک ازدحام حلقه وار دور تا دور،یک انسان را گرفته بودند و صدای مصلوب،مصلوب بر دل آسمان چنگ می زد نان شرافت یک مرد بود. و من تا عمق فاجعه را فهمیده بودم
-
سلام
شنبه 22 خردادماه سال 1389 14:23
ایام سخت امتحانات دانشگاست
-
آبادی
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 10:53
صدایش گرفته بود نگاهش از بیم مردن می لرزید و غروب بس خیالش نازک بود که انگار به میعاد روز دیگر خواهد رفت و ستارگان بر سینه ا ی آسمان بوسه خواهند زد مه آبادیم را فرا گرفته است صدای شر شر ناودان از آخرین باران می گفت بوی خاک تازه شده بود و مرا از این سان که تنهایی را با شاخه گلی برای همیشه در اتاقم اویختم هیچ،هیچ هیچ...
-
اینجا
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 10:45
اینجا من به غربت روز هایمان می اندیشم چه خاطره ای بود و هیچ صدای سکوت کرده بود به احترام ، من و تو اینج سخت ترین روز های روزگار خداست وشاید جایی در اتاقک تاریک من، کسی در امتداد انتظار نشسته است و ان منم جایی میان این روز ها
-
سلام
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 16:48
وقت ندارم شعرامو تو وبلاگم بزنم تا بعد دوستان
-
اگر شعری را هم بخوانید بد نیست
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 19:06
-
بعد از یک ماه سلام
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 13:51
تو چه دانی که او کیست. برخیز، بنگر و بدان،در آن باغ حقیر زیر آن سرو بلند آدمی به بزرگی خدا نشسته است با قلم بی رمقش،جوهری می فشاند بر کاغذو برگ شاید این آخرین هوسی است که از، هستی خدا خیزد
-
باران
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 17:18
نم نمک های باران،چه زیبا می شویند سینه ی غبار آلود پنجره را و انگار کسی ز مهمانی ما آمده است. دیر زمانیست،که ز آخرین وداع باران هوسی در دلم می گذرد و من عمریست در پشت پنجره ی نگاهم ،زوال افق ها را می نگرم و عجبا که دست تقدیر،تن داغ شیشه ی ما را به گریه درآورد و حسی از نو تولد یافت. در ایوان ما دریچه ای رو به خدا باز...
-
دیگ مرا چه حکمتیست
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 09:40
مرا شاید سّرگفتن حرف هایست از نوشتن؛از واژه های نا مآنوس؛ازنگاهم به زندگی شاید این باشد،شایدم دیگری شایدم نه،غریبه ای یا آشنای بیگانه. دوره گردی که بی سکنا می گذرد؛در پی خانه ی خویش کدامین است که می فهمند زندگی را از نگاهم و حیرانم؟ عمریست حیرانم.به لبخندی به نگاهی پر از مهر وچه روزهای که گذشتم از گذرگاه فرسوده ی زمان...
-
خا طره ها
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 17:16
همه روز ها همه بدها؛همه خوب ها همه رفتن ز پس خاطره ها برویم ـ برویم که شاید این آخرین نوایی جرسی باشد در گذر قا فله ها
-
شعر
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 12:02
گفته ای از شاملو می گویند شعر جزیی از زندگیست ولی من می گویم شعر خود زندگیست
-
خزان
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 17:23
وز وز باد ها را می توان شنید خزانی دوباره به راه است و اینک زمانیست؛که کوچ پرندگان معنا می یابد رفتند را نمی توان به تردید گرفت همه می پویند در بزم خویش درخت وا مانده است در گذر فصل هاـ و برگ در اندیشه ی افتادن واین آغاز ویرانیست و در من انقلابی از تردید ها به پا خواسته است مروارید گم شده ی اعماق دریا ها ؛را که خواهد...
-
عشق
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 14:30
مرا از با تو بودن ابایی نیست ولی آری ترسانم که به دام نگاهت چنین خجسته فریب خورده باشم که تو را صنمی سازم و به مقدس ترین کتاب های آسمانیت نفروشم وآری؛ به بهانه ی با تو بودن زندگی تازه ای را از سر گرفته ام می نویسم؛می خوانم؛و شعری را از نو می سرایم. قفس را می شکنم و گنجشک را مجالی می دهم برای پریدن واتاق راپر از اندیشه...
-
سلامی دوباره
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 14:17
سلام بر همه ی دوستان عزیز هدف از ایجاد این وبلاگ این بود که شعرهایم را شما عزیزان بخوانید و نظر هایتان را برایم در راستای بهبود کارم ارسال کنید. البته به دلیل کمبود وقت هنوز موفق به ویرایش همه ی شعرهایم نشده ه ام از همتون مچکرم منتظر نظراتتون هستم.
-
سلام دنیا
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 11:38
سلام به همه